بیماری سجاد و اومدن مامان جون

درست سه شنبه دو هفته پیش مثل امروز سجاد از صبح نق زد تا عصر. عصری که بابا اومد کمی تب کرده بود و بردیمش دکتر. متاسفانه دکتر خودتون نبود و یک دکتر دیگه معاینه ات کرد و گفت گوشت عفونت کرده. پنج شنبه هم بردیمت پیش دکتر خودتون و دارویی که دکتر قبلی داده بود عوض کرد به این دلیل که سفیکسیم تاثیری بر عفونت گوش نداره و باید کوآموکسی کلاو میخوردی... و این جریان ادامه داشت تا منتهی به اسهال و استفراغ شدید شد روز دوشنبه هفته بعدش. باز رفتیم پیش دکترتون که گفتند ویروس گوارشی هست و مرتب بهش ORS بده و اگه نخورد ببرش بیمارستان تا سرم بگیره (خیلی بی حال بودی و دکتر گفت پتاسیم خونش اومده پایین.)

رسیدیم خونه و همون موقع 2 تا شیشه پر ORS خوردی و خدارو شکر هرچی مایعات بهت میدادم اونقدر آب از دست داده بودی که میخوردی. کم کم اسهالت شدید شد و ما خیلی ترسیدیم.(هر 10 دقیقه باید تعویض میشدی) میخواستیم ببریمت بیمارستان که دختر خاله و همسرش که هردو دکتر هستند گفتند اگه مایعات میخوره نبریدش. اون شب تا صبح هر یک ساعت بیدار شدم و بهت یک شیشه ORS دادم. صبح خیلی سرحال تر بودی ولی همچنان اسهالت ادامه داشت تا روز شنبه که خدارو شکر کاملا بهبود پیدا کردی.


مامان جون و خاله ماهی چهارشنبه هفته پیش اومدن تهران و فردا هم برمیگردن. این مدت هم به من خیلی خوش گذشت که مامان عزیزم و خواهر گلم پیشم بودن، هم به شماها که دیگه حسابی خوش خوشانتون بود با مامان جون و خاله. از الآن دلم براشون تنگ شده و مطمئنم شما هم جای خالیشون رو احساس میکنین.


ستاره مامان داره سعی میکنه 4 دست و پا بره و خیلی سریع خودش رو به هرچی که دوست داره میرسونه و سجاد قشنگم هم با غلت زدن به هدفش میرسه.

هروقت دست میزنیم ستاره دو تا دستش رو میبره بالای سرش و شروع میکنه به عقب و جلو رفتن و نانای کردن. این کار رو با شنیدن هر نوع آهنگی هم انجام میده و دست میزنه و ذوق میکنه.

از حالت چهره و صداها و حروف و کلماتی که ادا میکنین کاملا متوجه منظورتون میشم و براحتی با هم ارتباط برقرار میکنیم.

خودتون برای هم کلی ذوق میکنین و وقتی چشمتون به همدیگه میفته با صدای بلند میخندین و جیغ میزنین.بعضی وقتا هم خودتون رو به هم میرسونین و دست هم رو میگیرین و بلند بلند میخندین.

خیلی دوست دارین با یک وسیله مشترک بازی کنین. مثلا یک سر سیم یا طناب رو به ستاره میدم و سر دیگه اش رو به سجاد. این خیلی باعث تفریحتون میشه.

هرکی سرفه میکنه ستاره سربع همونجوری سرفه میکنه و قهقه میخنده.

از دالی بازی خیلی خوشتون میاد و وقتی شروع میکنم به بازی دیگه دوست ندارین تموم بشه.

بازی دیگه که خیلی دوست دارین اینه که یکیتون روی زمین بشینه و اون یکی تو بغل من باشه و یهو بیارمش طرف اونی که نشسته. اونقدر بلند بلند میخندین که بعضی وقتها میترسم دل درد بگیرین.


عاشقتونم...

یک روز مامان و جوجه ها

سلام جوجه های قشنگم!

   میدونم خیلی زود این روزها سپری میشه. روزهایی که من لبریز از عشقم و شما سرشار از زندگی. میدونم از این لحظه تا ۱۰ سال یا ۲۰ سال دیگه فقط چشم بر هم زدنی فاصله است. این رو بارها و بارها تجربه کردم.

   وقتی دانش آموز دبیرستان بودم اول سال تحصیلی وسط و آخر کتاب این جمله رو مینوشتم: «کی بشه به اینجا برسیم». یک روز که کتابم دست معلمم بود این جمله رو دید و گفت: زندگی خیلی بیشتر از اونچه فکر میکنی سرعت داره. الآن ۱۰-۱۵ سال از اون روزها میگذره و... 


دوست دارم هر از گاهی لحظاتمون رو ثبت کنم تا یک روز با هم بر این خاطرات مروری کنیم و لذت ببریم.


از ۲ ماه پیش تقریبا روزهامون و شبهامون اینگونه سپری میشه:


صبح ساعت ۱۰ از خواب بیدار میشین و کارتون تماشا میکنین. بین ساعت ۱۰:۵ تا ۱۱ یا نون و پنیر و چای میخورین یا سرلاک و با اسباب بازیهاتون مشغول بازی میشین و هروقت هم که چشمتون به هم میفته کلی ذوق میکنین و بلند بلند میخندین و دستتون رو بطرف هم دراز میکنین. بعضی وقتها هم ۳ تایی با هم بازی میکنیم.

بین ساعت ۱۲ تا ۱۲:۵ شیر میخورین و میخوابین تا ساعت ۲.

ساعت ۲:۵ غذا میخورین(سوپ. خوراک سبزیجات یا برنج پخته شده در آب گوشت و له شده) و شروع به بازی میکنیم. ساعت ۴ بابا از اداره میاد که کلی با دیدنش خوشحالی میکنین و بابا هم حسابی باهاتون بازی میکنه و کشتی میگیره و قهقهه تون رو درمیاره. بعدش هم شیر میخورین و دوباره یه چرت کوچولو میزنین. وقتی هم بیدار میشین عصرانه میخورین که یا بیسکوییت با شیر هست یا حریره بادوم + آب میوه. 

ساعت ۸ یک وعده دیگه شیر میخورین و ساعت ۹/۵ سوپ یا حریره بادوم.

ساعت ۱۲(۲۴) یا ۱۲/۵ هم آخرین وعده شیرتون که معمولا۱۸۰ تا ۲۴۰ سی سی هست نوش جان کرده میخوابین تا ۱۰ صبح روز بعد که البته ساعت ۶ صبح هم بدون اینکه کامل بیدار بشین شیر میخورین و باز میخوابین.


این هم چند تا عکس از دو عشق کوچولو:


                                           ۲۷ اسفند. درحال رفتن به سفر



۶ فروردین.بازگشت از سفر(فرودگاه مهرآباد)



                                         آقا سجاد در تعطیلات نوروزی


                                             ستاره خانم در تعطیلات نوروزی